فکر میکنم همواره آن بخشی از «خود» که در نظمِ سلسلهمراتبیِ فعلیِ زندگی ما (شاملِ طیِ مراحلِ ثابتی از کودکی تا بزرگسالی و پیری که متضمنِ ارزشهای متقارن و مشخصی است) سرکوب میشود، منبعِ عظیم و ارزشمندی است که میتواند درتمامِ لحظاتِ پیچیده و چندوجهیِ زندگی به کمکِ فرد آمده و امکانِ خلاقیتِ فرد در مواجهه با مسائل و تحمل/حلِ آنها را افزایش دهد. بهعبارتدیگر، تمامِ آن وجوهی از «خود» که در وضعِ نرمال و سادهی زندگیِ ما، گستاخانه، ناهنجار، بیهوده، ساختارشکنانه، افراطی و طغیانی دربرابرِ ثبات، روال و قطعیتِ زندگی بهنظر میآیند، منابعِ بیپایانی هستند که میتوانند در یک وضعِ پیچیده، بیثبات و نامتعین، الهامبخشِ خلاقیتهای ما برای تحمل، فهم و ادامهدادن به زندگی باشند.شاید تنها قرارگرفتن در وضعیتِ پیچیده است که به ما نشان میدهد فرآیندهای همگانیِ سبک زندگی، قواعدِ مشخصِ تعامل با خود، دیگری و جهان، تعهدِ صِرف به ارزشهای ثابت و اساساً نظمِ فعلی، دیگر قادر نیستند زندگیِ ما را پیش ببرند. به همین دلیل، پیچیدگیِ زندگی، فراخوانی است برای خلاقیت در مقامِ بروزِ «خود»؛ فراخوانی برای اینکه به آن وجوهِ پنهان و بالقوهی «خود» مجالی دهیم برای بروزیافتن، عملکردن و پُرکردنِ فضا-زمانهایی که به دلیلِ پیچیدگیِ مفرطِ زندگی به لحظاتِ ما اضافه شدهاند و نظمِ قبلی از تدبیرِ آنها ناتوان است. پینوشت: اگرچه ما هر دو در سفر هفتهی گذشته، در آن جمعِ عزیز، به شوخیهای دیگران در مورد تناقضهای خودمان بسیار خندیدیم؛ اگرچه یک توافقِ ضمنی بین ما بود که خودمان را پنهان سازیم، اما آسان گرفتیم، دیده شدیم و همین دستمایهی شوخیها شد؛ و اگرچه حتی خودمان هم هنوز کمی متعجب و ناتوانیم در توضیحدادن؛ با اینحال، نه خن مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 20:44